۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

جنبش راه سبز - خلایق هر چه لایق

جنبش راه سبز - خلایق هر چه لایق


احمد صدری

دیار حبیب، بلاد غریب

خلایق هر چه لایق: فرهنگ سیاسی، اقتصاد کاپیتالیستی و نظام مردمسالاری (۱)

میگویند مردم لایق حکومتی هستند که بر آنها حکم میراند. اساس این حکم گزاره ای است که با استفاده از مفهوم "فرهنگ سیاسی" بنا شده است: زیر بنای هر نظام سیاسی یک فرهنگ سیاسی است که ریشه در فرهنگ عامه دارد. اگر مستبدی در رأس هست باید سراغ فرهنگ استبداد را در روابط اجتماعی بگیریم و برعکس اگر نظامی مردمسالار در جائی موفق است باید بدنبال فرهنگ مردمسالاری باشیم که در میان آن قوم جا افتاده است. یکی از نتایج این توجه اینست که میتوان یک نظام سیاسی فرضی را با خشونت انقلابی یا نظامی برانداخت ولی فرهنگ سیاسی را نمی توان بزور و قهر عوض کرد. اگر فرهنگ سیاسی تغییر نکند هر نظام سیاسی طوبائی که بر جامعه تحمیل شود به نظام قبلی استحاله خواهد شد. در همین موضوع از مرحوم مهندس بازرگان نقل میشود که که شاه بزرگ رفت ولی خطر اصلی از شاه های کوچکی است که در درون تک تک ماست.

البته معنی فرهنگ سیاسی این نیست که سرنوشت محتوم هر ملت بر پیشانی آن حک شده است و تغییر ارادی نظام سیاسی کاری عبث است. درست است که نمیتوان از ملتی که صدها سال با استبداد زیسته انتظار داشت که یک شبه مردمسالار شود. ولی این هم هست که بالاخره دگرگونی سیاسی باید از یکجائی شروع شود. مگر کشورهائی که در آنها مردمسالاری نهادینه شده و فرهنگ سیاسی مناسب آنرا هم دارند از بطن مادر تاریخ اینطور بدنیا آمده اند؟ خیر، آنها هم از دل استبداد بدر آمده و اندک اندک خود را به فرهنگ و نظام سیاسی مردمسالارنه تطبیق داده اند. از اینجاست که باید در کنار مفهوم واقعبینانه "فرهنگ سیاسی" از مفهوم امید بخش "یادگیری جمعی" نیز استفاده کنیم. هیچ ملتی ذاتاً مردمسالار نیست. مردمسالاری سیاسی و فرهنگی هردو در جریان یادگیری جمعی تثبیت میشوند و جا می افتند. این تغییر همیشه در جهت مطلوب هم رخ نمیدهد. همانطور که میتوان بسوی تجدد و مردمسالاری پیش رفت، میتوان در جهت عکس آنهم راه پیمود. از کوزه همان برون تراود که در اوست. مردم هر کشوری همان قدر دموکراسی نصیبشان میشود که تشنه آن باشند، نه بیشتر و نه کمتر.

دموکراسی و کاپیتالیسم:

یکی از مسائلی که معمولا بد فهمیده میشود رابطه دموکراسی و کاپیتالیسم است. مارکس تصور میکرد که دموکراسی روبنای نظام سرمایه داری است. البته پر هم بیراه نمیگفت. در ابتدای تشکیل سرمایه داری قرابتهائی بین آزادی تجارت و آزادی فکر و عمل وجود داشت. ولی این همگرائی با توسعه کاپیتالیسم و جایگزینی کمپانیهای بزرگ بجای بورژوازی کوچک از میان رفت. در دو قرن گذشته رابطه بین مردمسالاری و سرمایه داری پیشرفته بیشتر از نوع چالش و تنازع و واگرئی بوده است. سرمایه داری مدرن را اگر بحال خود رها کنیم هم دموکراسی را نابود میکند و هم کیان خود را. قوانین اقتصادی در شرایط رقابت کامل بازار را با انحصار معدودی از بنگاه های عظیم تجاری در خواهند آورد. پس اگر نظام سیاسی متناسب با سرمایه داری ابتدائی دموکراسی بود، نظام سیاسی متناسب با سرمایه داری بزرگ الیگارشی (حکومت ثروتمندان متنفذ) است. مارکس پیش بینی کرده بود منطق سرمایه داری رقابتی به انحصار مالی میانجامد و در این فرایند طبقه متوسط محکوم به هبوط به وادی پرولتاریاست. اما این پیش بینی عملاً به واقعیت نیانجامید. چرا؟ چون مردم با استفاده از مردمسالاری نهاد دولت را در اختیار گرفتند و از اینراه درازگوش راهوار ولی چموش سرمایه داری را لگام زدند. این دولت دموکراتیک منتخب مردم بود که از طریق قانونگذاری غولهای سرمایه دار انحصار طلب (کارتلها) را در هم شکست و قوانین مردمی (تامین حد اقل معیشت، جلوگیری از کار اطفال، محدود کردن ساعات کار، بازنشستگی و بیمه های اجتماعی) را به تصویب رسانید. بر خلاف نظریه مارکس دولت مدرن ملیجک سرمایه داری نشد. برعکس این دولت منتخب مردم بود که جلو رشد سرطانی و ضد رقابتی و ضد مردمسالاری سرمایه داری را گرفت. علیرغم مزیات غیر قابل انکار سرمایه داری در تولید ثروت و رفاه این نظام اقتصادی نه انصاف سرش میشود، نه حقوق انسان و نه حدود شهروندی. دفاع از میراث دموکراتیک و آزادیهای مدنی نه بعهده ماشین کور و سود جوی سرمایه داری بلکه بعهده فرهنگ سیاسی مردمی است میافتد که طعم شیرین دموکراسی را چشیده اند و نمیخواهند آنرا به مشتی سهام باز و معدودی شرکتهای چند ملیتی بفروشند. پی در جوامع مدرن مردمسالار مردم میتوانند با وضع قوانین و استفاده از قدرت اجرائی نهاد دولت مدرن غول کور سرمایه داری را رام کنند و آنرا در محدوده خود نگاه دارند. کلمه اساسی در جمله قبلی "میتوانند" است. یعنی تداوم انسانیت، فردانیت، آزادیهای مدنی وابسته به اراده جمعی مستتر در فرهنگ سیاسی است. اگر در دوران مدرن ملتی از صرافت حفظ دموکراسی افتاد و غیرت آزادیخواهی را از دست نهاد نتیجه محو تدریجی دموکراسی و غلبه روزافزون الیگارشی خواهد شد.

ادامه دارد

منبع:

http://www.rahesabz.net/story/11146/


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما بلافاصله منتشر خواهد شد. این بلاگ خبری، امکانات اندکی دارد و براساس اعتماد و خودکنترلی اداره می‌شود. لطفا از موضوع خارج نشوید و خویشتندار باشید.