۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

زیر گرفتن مخالفان با خودرو از قدیم در ایران مرسوم بوده!مروری بر چگونگی شهادت سرهنگ سخایی

رسانه شمائید

نیروی انتظامی جمهوری اسلامی در روز عاشورای خونین تهران اقدام به زیر گرفتن معترضان در خیایان کرد.این صحنه را دهها شهروند تهرانی با موبایل خودثبت کردندو فیلم ها وعکس های خود را از این واقعه برای جهانیان مخابره کردند.حذف مخالفان با این شیوه سابقه تاریخی در ایران دارد و سرهنگ سخایی از مخالفان شاه و طرفداران دکتر محمد مصدق نیز با این شیوه کشته شده است.رای ما کجاست این حادثه تاریخی را برای شما مرور می کند:

سرگرد پياده سيد محمود سخايي افسري بسيار لايق و شجاع و وطن دوست بود. او در مسابقات تيراندازي نفر اول ايران شده و به نمايندگي از ايران به المپيك رفته بود و ھمواره لياقت او موجب حيرت و تشويق فرماندھان بود ولي دغدغه وطن مانع از آن بود تا با خودفروختگي به فكر موقعيت خود باشد .ھمچنين او با خسرو روزبه معروفترين افسر حزب توده ھم روابط دوستانه اي داشت و گرچه ھرگز با او اتفاق نظر كامل پيدا نكرد اما در مورد فساد ارتش كه دغدغه ھميشگي سخائي بود ھمواره اتفاق نظر داشتند و روزبه در ھنگام فرار چند روزي ھم در منزل او مخفي بود. با شروع نھضت ملي مصدق، سخائي كه گمشده خود را يافته بود به صف مليون پيوست و با شجاعت تمام از شيفتگان و عاشقان مصدق و حاميان جنبش ملي شد. پس از ٩ اسفند او را رئيس گارد مجلس قرار دادند اما نمايندگان درباري اعتراض كردند و آيت ا... كاشاني در اعتراض حتي چند جلسه مجلس را تعطيل كرد. وي در اين سمت نقش موثري در حفاظت از جان مصدق در مجلس در برابر اوباشي داشت كه با اجازه رئيس مجلس كاشاني م يخواستند وارد لژ تماشاچيان شده و كار مصدق را بسازند. بعدا به دليل حساسيت كرمان (موطن و محل قدرت بقائي) و اينكه ظاھرا در ھنگام رفراندوم قرار بود اغتشاش از آنجا آغاز شود، با اختيار كامل رئيس شھرباني كرمان شد و توانست به نحو مناسبي اوضاع را آرام كند و توطئه ھا را نقش بر آب كند. ھمچنين وي با حزب ايران ھمكاري داشته و تلاش فراواني براي ايجاد سازمان نظامي و ھست هاي متشكل از افسران براي نھضت ملي داشت و پس از رفراندوم، مصدق در نظر داشت تا او را با ارتقا درجه فرماندار نظامي تھران كند.

" مصدق و رستاخيز ملت " نام كتابي است به قلم سرگرد سخائي رئيس شھرباني منتخب دكتر مصدق در كرمان. اين كتاب به وقايع بين شھريور ١٣٢٠ تا سال ١٣٣٠ مي پردازد و در نخستين صفحات چنين مي نويسد:پس از سال ھا اسارت و بندگي از ميان اين طوفان ھا و امواج سھمگيني كه يكي پس از ديگري بر ملت ما مي گذشت ،پيرمردي ٧۶ ساله به كمك ياراني با وفا و مصمم برخاست و با محاسبات دقيقي كه بعدا" تشريح مي شود، ملت را براي يك جھاد مقدس و پيگير عليه ھمه اين دسائس و نيرنگ ھا كه نتيجه اش فقر و پراكندگي و بدبختي ملت بزرگ ايران بود، دعوت كرد. ملت بزرگ ما به استثناي خائنيني كه مجري دسائس گذشته بودند، دعوت اين پيرمرد را پذيرفت و ھر كس به قدر توانايي خود تحت رھبري او در اين قيام ملت شركت كرد.سخائي اين كتاب را به پدر ملت ايران تقديم كرد و اعلام كرد تا آماده است تا براي پيشبرد نھضت ملي ھر مانعي را خرد كند چراكه شعار او اين بود كه ھر كس بترسد پيش از مرگ ھزاران بار مرده و آنكه ترس به خود راه ندھد زنده ابدي خواھد بود و تاريخ صحت اين شعار را به ھمگان نشان داد.

بعد از ٢٨ مرداد ٣٢ گروھي چاقوكش و قداره بند و اوباش كه طرفداران و نوچه ھاي مظفر بقائي بودند به سوي مقر رياست شھرباني كرمان به راه افتادند. سرگرد سخايي در اين موقع بي خبر از ھمه جا در خانه اش بود كه راننده اش خود را به او رساند و جريان حركت اوباشان را اطلاع داد و گفت می توانيد با جيپ كه پر از بنزين است، فرار كنيد ...اما سخايي كه به عقيده وآرمان راھي كه برگزيده بود ايمان واعتقاد راستين داشت، راننده اش را مرخص كرد و خودش به سوي شھرباني حركت كرد، روي پله ھاي شھرباني ھنگامي كه براي گروھي كه در آنجا جمع بودند سخنراني مي كرد، قداره كش ھا او را مورد حمله قرار دادند كه ناگزير رئيس دژباني كه بعدا" به درجه سرلشكري رسيد، او را به دفتر ستاد لشكر برد. فرمانده لشكر به او مي گويد: اگر مي خواھي از دست اين مردم خلاص يابي، برو روي بالكن و نسبت به دكتر مصدق ابراز انزجار كن و وفاداري خود را به شاه اعلام كن. اما سرگرد سخايي به جاي قبول اين پيشنھاد و با آگاھي از عمق دسيسه هاي كه در كار بود گفت: - من زنداني شما ھستم و حرف ھاي خود را در دادگاه خواھم زد. فرمانده لشكر آن گاه از اتاقش بيرون رفت و در جايي كه سعي داشت صدايش به گوش سخايي برسد به عوامل خود گفت: سخايي اينجا نيست. و در ھمان حال با اشاره سر، محل او را نشان داد و دستور يورش چاقو كشان را صادر كرد. با خارج شدن سرلشكر امان پور فرمانده لشكر، مھاجمين وارد اتاق شدند و به سرگرد سخايي ناجوانمردانه حمله كردند سپس پيكر نيمه جان او را از بالكن به پائين پرت كردند و با چوب و چاقو به جان او افتادند و با جيپ از روي پيكر سرگرد سخايي گذشته و آنگاه جسد اين شھيد راه حق را در خيابان ھا كشيدند و سرانجام تن او را به تير چراغ برق آويختند.

گفتند مردم كرمان كه از اين بابت سخت اندوھگين شده بودند آن شب را به سختي به صبح رساندند و نيمه شب پيرمردي از اھالي كرمان گريه كنان خود را به جنازه شھيد ملت رساند و با پارچه اي تن ١٨ ) و بدين سان اوباشان و چاقو كشان كه حاميان رذل /٢/ عريان و مثله شده او را پوشاند. (كيھان ۵٨ محمد رضا پھلوي بودند افسر شريف ديگري را به شھادت رساندند غافل از آن كه نام نيك او براي ھميشه در تاريخ ثبت خواھد شد.

براي درك بھتر اين جنايت بخشي از روزنامه صرصر تاريخ ١٧ مھر ١٣٣٢ را در ادامه م يآوريم:

"مي گويند در سفر اخيري كه آقاي بقائي به كرمان مي رود در يك مجمع بزرگ دكتر بعد از سخنراني در پايان بيانات خود مي گويد: شما در روز ٢٨ مرداد بزرگترين فداكاري را در سقوط و برچيدن حكومت ياغي مصدق از خود نشان داده و خائنين را به جزاي خود اعمال خود رسانديد. من امروز آن مرد قھرماني را كه اولين ضربه مھلك را به سرگرد سخائي رئيس شھرباني مصدق در كرمان نواخت مي خواھم خود را معرفي كند تا روي او را ببوسم . مردي از ميان جماعت از زمين برخاسته خود را معرفي مي كند و به دستور دكتر پيش رفته و دكتر بقائي روي او را بوسيد. او نيز دست و روي دكتر را من ھم افتخار مي كنم موفق شدم دست » : مي بوسد و سپس آن مرد رو به طرف مردم كرده مي گويد «!!! رھبر و استاد خود دكتر بقائي را كه رئيس شھرباني مملكت را كشت ببوسم

منابع: مصدق و رستاخيز ملت / سرگرد سيد محمود سخائي و ..."

به کوشش: حميد رضا مسيبيان

hamosaieb@yahoo.com

ياد آر ز شمع مرده ياد آر...

احمد قرايی

به ياد سرگرد محمود سخايی يگانه شھيد کودتای ٢٨ مرداد

چند روز پيش که بعد از مدتھا گذرم به گنبد جبليه افتاد سری ھم به مزار سرگرد شھيد محمود سخايی زدم که به عنوان اولين شھيد کودتای ٢٨ مرداد شناخته می شود. ھنوز بر سنگ قبرش جای تيشه ھای خشم و کينه نسبت به او وجود دارد تا او را ناشناخته نگھدارند. سنگ قبری که بعداز انقلاب بر مزارش نصب شده است. او توسط دکتر مصدق به عنوان فرماندھی شھربانی کرمان منصوب شده بود و در ھمان مدت کوتاھی که در اين سمت مشغول به فعاليت بود آزاديخواھی و وفاداری خود را به دکتر مصدق نشان داده و ھمين باعث خشم فرمانده لشگر کرمان شده بود که از طرفداران شاه محسوب می شد.

در روز ٢٨ مرداد ١٣٣٢ با اينکه از اوضاع کشور کاملا آگاه بود راننده خود را مرخص و پياده در محل کارش حاضر شد و حتی مدتی در مقابل کسانی که آمده بودند تا با تحريک برخی سياسيون مخالف مصدق و فرمانده لشگر کرمان در روز کودتا او را بکشند سخنرانی کرد و از آنھا خواست تن به پذيرش کودتا ندھند. او را در حاليکه می توانستند بازداشت و زندانی کنند با دسيسه به دفتر فرمانده لشگر کشاندند و در يک برنامه از پيش تعيين شده فرمانده که در خواستش برای توبه از گذشته و ابراز ارادت به شاه از سوی سرگرد سخايی رد شده بود از اتاق خارج شد و چاقوکشان و عده ای از گروھبانھای طرفدار او به سرگرد سخايی حمله کردند و او را از اتاق فرمانده لشگر به پايين پرتاب کردند و در حاليکه ھنوز زنده بود فرمانده لشگر با جيپ خود از روی سرش رد شد. "زنده باد شاه گويان" او را تا ميدان شھر(مشتاقيه فعلی) بر زمين کشيدند و بر تيری چوبی آويزانش کردند.افسوس که آن روز مردم از ترس ارتشيان و قداره بدستان نتوانستند او را رھايی دھند اما آنھا که شاھدی بر آن روز سياه بودند از جمله پدر مرحوم خودم که در آن زمان ١٤ سال داشت ھميشه با ناراحتی و تاسف از آن روز ياد کرده و می کنند. شب ھنگام پيرمردی به خود جرات داد تا جسد او را در قبرستان "سيد حسين" کرمان به خاک بسپارد. فکر می کنم در کنار ھمه کسانی که جان در راه ميھن گذاشتند خصوصا کرمانی ھا لازم باشد تا بيشتر در مورد او بدانند و از سوی مسئولان شھر تلاش شود تا صورتی نکوتر به مزارش دھند گرچه بزرگی او به مزارش نخواھد بود و ھر که او را به ياد می آورد و يا درمورد او شنيده است از او به نيکی ياد می کند. از او کتابی نيز با عنوان "مصدق و رستاخيز ملت" به يادگار مانده است. فکر می کنم در تھران نيز خيابانی به نام او نامگزاری شده باشد.

سرگرد سخايی متولد ١٢٩٨ بود و صداقت و شجاعت او مورد توجه دکتر مصدق قرار گرفته بود....




زیر گرفتن مخالفان با خودرو از قدیم در ایران مرسوم بوده!مروری بر چگونگی شهادت سرهنگ سخایی - رای ما کجاست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما بلافاصله منتشر خواهد شد. این بلاگ خبری، امکانات اندکی دارد و براساس اعتماد و خودکنترلی اداره می‌شود. لطفا از موضوع خارج نشوید و خویشتندار باشید.

نظرسنجی در رابطه با فعالیت این وبلاگ خبری

Twitter Updates

Twitter Updates

    follow me on Twitter

    درخواست همکاری:

    web counter
    سلام بر بازدید کنندگان عزیز،
    شما هم می توانید سهراب را در افزایش کیفیت و کمیت مطالب با ارسال لینک خبر و یا مطالب خودتان که به نوعی در ارتباط با خبر های روز جنبش سبز است، یاری دهید. مطلب شما در اولین فرصت درج خواهد شد. برای این منظور، مطلب یا لینک مورد نظر را به آدرسsohraabirani@gmail.com ارسال دارید.
    با تشکر از حسن همکاری شما،
    سهراب