ما شایسته چیزی بیشتر از اینها هستیم . می توانیم بیش از این از زندگی بهره ببریم . باید بگوییم چه خواسته داریم ، بگوییم که شایسته رسیدن به این خواسته هستیم . اگر ما نگوییم ، کس دیگری این کار را به جای ما نخواهد کرد . کسی نمی تواند به جای ما قدم به میدان زندگی ما بگذارد . اگر ما این کار را نکنیم ، این کار انجام نمی شود .
عقل سلیم حکم می کند که اگر در زندگی خواهان چیزی باشیم ، ساده ترین کار این است که آن را مشخص نماییم . هر کسی می تواند خواسته هایش را اعلام کند اما در واقع هرگز این طور نیست . اگر از اشخاص بپرسیم که در زندگی چه آرزویی دارند اغلب نمی توانند پاسخ صریح بدهند .
اگر دقیقاً ندانیم که چه خواسته ای داریم . هرگز نمی توانیم قدمی به پیش بگذاریم و خواسته هایمان را مشخص سازیم . اگر برای ما دشوار است که خواسته خود را شناسایی کنیم ، نگران نباشیم و بدانیم که در این رهگذر تنها نیستیم و عده کثیری از مردم در این مهم با دشواری روبرو هستند .
اغلب مردم نمی دانند چگونه خواسته های خود را شرح دهند ، علتش هم این است که از خواسته هایشان مطلع نیستند . حتماً برای شما بارها اتفاق افتاده که بر سر دو راهی متوقف شده اید . دو دلی و تردید به توقف اقدام منتهی می شود . اقدام نکردن عواقبی دارد که آن را دوست نداریم . اینگونه زندگی شبیه موشکی سرگردان در آسمان می شود .
مطالبی را که احتمالاً می توانیم با اطمینان از آن حرف بزنیم این است که چه چیزی را نمی خواهیم . شاید سالها زندگی در شرایط ناخوشایند علتی باشد تا آنچه را که دوست نداریم ، بفهمیم و درک کنیم ، اما تشخیص آنکه چه چیزی را می خواهیم و چه خواسته ای داریم به مراتب دشوارتر است . ما در این دنیایی که زندگی می کنیم تا چیزی را نخواهیم به ما نمی دهند . در مورد هدفهای زندگی ، حداکثر چیزی را بگیریم همان مقداری است که درخواست کرده ایم . بعد از آنکه خواسته هایمان را مشخص کردیم ، ممکن است چیزی دست کم نزدیک به آنچه که می خواهیم دریافت کنیم . از سوی دیگر حتی اگر ندانیم چه خواسته ای داریم مشخص است که نمی توانیم متقاضی آن شویم . هر کسی که بتواند خواسته هایمان را برآورده سازد ، باید برای این امر خواسته ما را بشناسد ، بنابراین در ابتدا باید بگوییم که چه خواسته ای داریم . از سوی دیگر از آنجا که شرط رسیدن به خواسته ، اطلاع داشتن از خواسته است ، باید درپاسخ دادن دقت کافی کرد . درست نداشتن و اطلاع نداشتن از به کلی ندانستن هم بدتر است . افرادی وجود دارند که عمری را صرف رسیدن به چیزی کرده اند که مطمئن هستند آن را می خواهند . تلاش فراوانی کرده اند ، مدتهای طولانی وقت گذاشتند ، از خود گذشتگی کردند اما دست آخر ناامید شدند . اشکالشان در این است که راه را اشتباه رفته اند ، در جهت اشتباه قدم برداشته اند و حالا از مقصد مورد نظرشان فاصله گرفته اند .
از سوی دیگر باید به عنصر زمان نیز توجه کرد . رسیدن به هر خواسته ای به صرف وقت نیاز دارد . انسانها با محدودیت زمانی روبرو هستند . در زمان انجام دادن بسیاری از کارها روزی به سر می رسد و فرصت از دست می رود .
لازمه رسیدن به هر هدفی ، مشخص کردن آن است . باید بدانیم که چه می خواهیم و چه خواسته ای داریم . باید هر لحظه به جانب هدف قدم برداریم ، آن را بشناسیم و اصلاح کنیم . به همین شکل هم باید وقتی هم از مسیر حرکت خارج می شویم ، خارج شدنمان را احساس کنیم . وقتی از هدف اطلاع داشته باشیم می دانیم کدام رفتار ما در جهت رسیدن به خواسته و کدام رفتار در جهت فاصله گرفتن از آن است . وقتی هدف را بشناسیم نزدیک شدن به آن را احساس می کنیم و در زمان مناسب به آن می رسیم .
لازمه رسیدن به هدف قبل از هر کاری شناسایی آن است . اگر بخواهیم موفق شویم باید بتوانیم به این سئوالات پاسخ دهیم ؟
1 ـ هدف ما کدام است ؟ دقیقاً چه کاری است که باید بکنیم و چه نتیجه ای است که باید عاید ما شود تا بتوانیم بگوییم « به هدف خود رسیده ایم ؟ »
2 ـ چه می خواهیم ؟
3 ـ وقتی به خواسته مان برسیم ، این خواسته ما چه شکل و شمایلی دارد ؟
4 ـ با چه کسی تلاش می کنیم ؟
5 ـ وقتی به خواسته مان برسیم ، زندگی مان با حالا چه تفاوتی پیدا می کند ؟
برای رسیدن به هدف چه جنبه هایی از زندگی را باید تغییر داد ؟ به عبارت دیگر ، در حال حاضر چه می کنیم و یا چه کاری را باید بکنیم و یا نکنیم که در کار دستیابی به هدف ، تولید اختلال می کند ؟ اگر نتوانیم به تفصیل لازم به همه این پرسش جواب دهیم ، بدانیم که از آمادگی کافی برخوردار نیستیم . یکی از مشکلات بسیاری از اشخاص این است که بیش از اندازه کلی گویی می کنند . چند بار تا به حال شنیده ایم که اشخاص گفته اند « تنها خواسته ی من این است که خوشبخت شوم » .
پاسخ به ظاهر مشخصی است که اما به عنوان یک هدف زندگی مشخصاً کسی با این اندیشه به جایی نمی رسد . وقتی هدف داشته باشیم در حکم سکان دار کشتی هستیم که راه رسیدن به لنگرگاه را می شناسیم و اگر ندانیم به کجا می خواهیم برسیم ، به جایی نمی رسیم . به توصیه ها و پیشنهادات زیر توجه کنید .
شجاع و با این حال واقع بین باشیم . خجالت نکشیم ، خواسته هایمان را هر چه هست در نظر بگیریم ، حداکثر چیزی را بگیریم ، که آن مقداری است که تقاضا کرده ایم ، به خیلی کم قانع نباشیم ، زیرا ممکن است عمری را به تلاش برای رسیدن به چیزی بگذرانیم که در واقع خواسته ما نیست . از سوی دیگر واقع بین باشیم . بدانیم که چه کسی هستیم و در چه شرایطی قرار داریم . از سوی دیگر مراقب باشیم که راه رسیدن به هدف را با خود هدف اشتباه نگیریم . بسیاری از مردم هدفی را در نظر می گیرند اما فکر نمی کنند که با رسیدن به آن هدف چه احساسی پیدا می کنند . برای مثال ابتدا خواسته هایمان را بیان کنیم «من یک اتومبیل خوب و یک شغل پردرآمد می خواهم » .
باید بدانیم که داشتن اتومبیل خوب و شغل پر درآمد هدف نیستند بلکه وسیله رسیدن به هدف هستند . باید از این حد قدمی فراتر بگذاریم ، باید از خود بپرسیم چرا یک اتومبیل خوب و شغل پردرآمد می خواهیم ؟ جواب به احتمال زیاد این است که ما از آن جهت اینها را می خواهیم که به احساس ناشی از داشتن آنها علاقه مند هستیم . در این مثال داشتن اتومبیل و شغل پردرآمد احتمالاً به ما احساس امنیت خاطر و به زندگی کیفیت می دهد و اینها ، چیزهایی هستند که ما احتیاج داریم .
اگر به واقع فکر می کنیم که خواهان اتومبیل خوب هستیم ، سری به قبرستان اتومبیل ها بزنیم و ببینیم که اتومبیلی که سالها قبل خواهان آن بودیم به چه حال و روزی افتاده است . اگر به راستی هدف ما این است باید قدری بیشتر فکر کنیم . کار پردرآمد هم ممکن است از دست برود .
اگر آنچه به واقع می خواهیم احساس غرور کردن و رسیدن به امنیت خاطر است ، واقع بینانه نیست که همه تلاش خود را معطوف به این دو خواسته یعنی اتومبیل و شغل بکنیم . ممکن است به ده طریق دیگر هم بتوانیم به خواسته هایمان برسیم و تنها یکی از این ده طریق مؤثر واقع شود . مسلماً اگر ده روش برای رسیدن به خواسته ی ما وجود داشته باشد ، شانس رسیدن به آن افزایش می یابد .
حالا دوباره سؤالات زیر را از خود بپرسیم و جوابهایمان را بنویسیم . اگر این کار را تکرار کنیم سرانجام به خواسته ای که در زندگی داریم ، می رسیم .
1 ـ چه می خواهیم ؟
2 ـ برای رسیدن به آن چه باید بکنیم ؟
3 ـ اگر به خواسته هایمان برسیم ، چه احساسی پیدا می کنیم ؟
4 ـ بنابراین خواسته حقیقی این است که ... ( آنچه در جواب سئوال شماره 3 توضیح دادیم ) .
5 ـ بنابراین برای تحقق خواسته هایمان چه باید بکنیم ؟
با خود صمیمی و صادق باشیم و از همه مهمتر مشخص و موجز صحبت کنیم .
در نهایت باید دست به کارشویم . هدفمان را شناخته ایم و با عزم و جزم متعهد شویم که در راستای تحقق خواسته خود کاری صورت دهیم .
فراموش نکنیم که در دنیای رقابت آمیز زندگی می کنیم ، کسانی هستند که می توانند آنچه را که می تواند حق ما باشد به خود اختصاص دهند ، می توانند اموال ، جایگاه ، حق فکر کردن و احساس کردن ما را بگیرند . چرا کاری می کنیم که دیگران به راحتی بیشتری به این خواسته خود برسند ؟ وقتی مصمم می شویم و بدانیم که چه خواسته ای داریم ، می توانیم شجاعانه بگوییم « زمان من است ، نوبت من است ، این از آن من است ، من خواهان آن هستم ، اینجا و همین حال » ما به تجربه می دانیم که چیزی ناراحت کننده تر از این نیست که کسی در مسابقه ای شرکت کرده باشد و بعد در میانه راه متوقف شود و با این حالی مدعی پیروزی باشد . ما نباید یکی از اشخاص باشیم . ممکن است مجبور باشیم بر هراس ، احساس گناه ، احساس خجالت خود غلبه کنیم . ما شایسته چیزی بیشتر از اینها هستیم . می توانیم بیش از این از زندگی بهره ببریم . باید بگوییم چه خواسته داریم ، بگوییم که شایسته رسیدن به این خواسته هستیم . اگر ما نگوییم ، کس دیگری این کار را به جای ما نخواهد کرد . کسی نمی تواند به جای ما قدم به میدان زندگی ما بگذارد . اگر ما این کار را نکنیم ، این کار انجام نمی شود . و بالاخره مدیر زندگی خود باشیم . همین حالا مصمم شویم که خواسته هایمان بر حق هستند و می توانیم به آنها جامه عمل بپوشانیم .
بر گرفته از مجله راه موفقیت شماره 13 /س
عقل سلیم حکم می کند که اگر در زندگی خواهان چیزی باشیم ، ساده ترین کار این است که آن را مشخص نماییم . هر کسی می تواند خواسته هایش را اعلام کند اما در واقع هرگز این طور نیست . اگر از اشخاص بپرسیم که در زندگی چه آرزویی دارند اغلب نمی توانند پاسخ صریح بدهند .
اگر دقیقاً ندانیم که چه خواسته ای داریم . هرگز نمی توانیم قدمی به پیش بگذاریم و خواسته هایمان را مشخص سازیم . اگر برای ما دشوار است که خواسته خود را شناسایی کنیم ، نگران نباشیم و بدانیم که در این رهگذر تنها نیستیم و عده کثیری از مردم در این مهم با دشواری روبرو هستند .
اغلب مردم نمی دانند چگونه خواسته های خود را شرح دهند ، علتش هم این است که از خواسته هایشان مطلع نیستند . حتماً برای شما بارها اتفاق افتاده که بر سر دو راهی متوقف شده اید . دو دلی و تردید به توقف اقدام منتهی می شود . اقدام نکردن عواقبی دارد که آن را دوست نداریم . اینگونه زندگی شبیه موشکی سرگردان در آسمان می شود .
مطالبی را که احتمالاً می توانیم با اطمینان از آن حرف بزنیم این است که چه چیزی را نمی خواهیم . شاید سالها زندگی در شرایط ناخوشایند علتی باشد تا آنچه را که دوست نداریم ، بفهمیم و درک کنیم ، اما تشخیص آنکه چه چیزی را می خواهیم و چه خواسته ای داریم به مراتب دشوارتر است . ما در این دنیایی که زندگی می کنیم تا چیزی را نخواهیم به ما نمی دهند . در مورد هدفهای زندگی ، حداکثر چیزی را بگیریم همان مقداری است که درخواست کرده ایم . بعد از آنکه خواسته هایمان را مشخص کردیم ، ممکن است چیزی دست کم نزدیک به آنچه که می خواهیم دریافت کنیم . از سوی دیگر حتی اگر ندانیم چه خواسته ای داریم مشخص است که نمی توانیم متقاضی آن شویم . هر کسی که بتواند خواسته هایمان را برآورده سازد ، باید برای این امر خواسته ما را بشناسد ، بنابراین در ابتدا باید بگوییم که چه خواسته ای داریم . از سوی دیگر از آنجا که شرط رسیدن به خواسته ، اطلاع داشتن از خواسته است ، باید درپاسخ دادن دقت کافی کرد . درست نداشتن و اطلاع نداشتن از به کلی ندانستن هم بدتر است . افرادی وجود دارند که عمری را صرف رسیدن به چیزی کرده اند که مطمئن هستند آن را می خواهند . تلاش فراوانی کرده اند ، مدتهای طولانی وقت گذاشتند ، از خود گذشتگی کردند اما دست آخر ناامید شدند . اشکالشان در این است که راه را اشتباه رفته اند ، در جهت اشتباه قدم برداشته اند و حالا از مقصد مورد نظرشان فاصله گرفته اند .
از سوی دیگر باید به عنصر زمان نیز توجه کرد . رسیدن به هر خواسته ای به صرف وقت نیاز دارد . انسانها با محدودیت زمانی روبرو هستند . در زمان انجام دادن بسیاری از کارها روزی به سر می رسد و فرصت از دست می رود .
لازمه رسیدن به هر هدفی ، مشخص کردن آن است . باید بدانیم که چه می خواهیم و چه خواسته ای داریم . باید هر لحظه به جانب هدف قدم برداریم ، آن را بشناسیم و اصلاح کنیم . به همین شکل هم باید وقتی هم از مسیر حرکت خارج می شویم ، خارج شدنمان را احساس کنیم . وقتی از هدف اطلاع داشته باشیم می دانیم کدام رفتار ما در جهت رسیدن به خواسته و کدام رفتار در جهت فاصله گرفتن از آن است . وقتی هدف را بشناسیم نزدیک شدن به آن را احساس می کنیم و در زمان مناسب به آن می رسیم .
لازمه رسیدن به هدف قبل از هر کاری شناسایی آن است . اگر بخواهیم موفق شویم باید بتوانیم به این سئوالات پاسخ دهیم ؟
1 ـ هدف ما کدام است ؟ دقیقاً چه کاری است که باید بکنیم و چه نتیجه ای است که باید عاید ما شود تا بتوانیم بگوییم « به هدف خود رسیده ایم ؟ »
2 ـ چه می خواهیم ؟
3 ـ وقتی به خواسته مان برسیم ، این خواسته ما چه شکل و شمایلی دارد ؟
4 ـ با چه کسی تلاش می کنیم ؟
5 ـ وقتی به خواسته مان برسیم ، زندگی مان با حالا چه تفاوتی پیدا می کند ؟
برای رسیدن به هدف چه جنبه هایی از زندگی را باید تغییر داد ؟ به عبارت دیگر ، در حال حاضر چه می کنیم و یا چه کاری را باید بکنیم و یا نکنیم که در کار دستیابی به هدف ، تولید اختلال می کند ؟ اگر نتوانیم به تفصیل لازم به همه این پرسش جواب دهیم ، بدانیم که از آمادگی کافی برخوردار نیستیم . یکی از مشکلات بسیاری از اشخاص این است که بیش از اندازه کلی گویی می کنند . چند بار تا به حال شنیده ایم که اشخاص گفته اند « تنها خواسته ی من این است که خوشبخت شوم » .
پاسخ به ظاهر مشخصی است که اما به عنوان یک هدف زندگی مشخصاً کسی با این اندیشه به جایی نمی رسد . وقتی هدف داشته باشیم در حکم سکان دار کشتی هستیم که راه رسیدن به لنگرگاه را می شناسیم و اگر ندانیم به کجا می خواهیم برسیم ، به جایی نمی رسیم . به توصیه ها و پیشنهادات زیر توجه کنید .
شجاع و با این حال واقع بین باشیم . خجالت نکشیم ، خواسته هایمان را هر چه هست در نظر بگیریم ، حداکثر چیزی را بگیریم ، که آن مقداری است که تقاضا کرده ایم ، به خیلی کم قانع نباشیم ، زیرا ممکن است عمری را به تلاش برای رسیدن به چیزی بگذرانیم که در واقع خواسته ما نیست . از سوی دیگر واقع بین باشیم . بدانیم که چه کسی هستیم و در چه شرایطی قرار داریم . از سوی دیگر مراقب باشیم که راه رسیدن به هدف را با خود هدف اشتباه نگیریم . بسیاری از مردم هدفی را در نظر می گیرند اما فکر نمی کنند که با رسیدن به آن هدف چه احساسی پیدا می کنند . برای مثال ابتدا خواسته هایمان را بیان کنیم «من یک اتومبیل خوب و یک شغل پردرآمد می خواهم » .
باید بدانیم که داشتن اتومبیل خوب و شغل پر درآمد هدف نیستند بلکه وسیله رسیدن به هدف هستند . باید از این حد قدمی فراتر بگذاریم ، باید از خود بپرسیم چرا یک اتومبیل خوب و شغل پردرآمد می خواهیم ؟ جواب به احتمال زیاد این است که ما از آن جهت اینها را می خواهیم که به احساس ناشی از داشتن آنها علاقه مند هستیم . در این مثال داشتن اتومبیل و شغل پردرآمد احتمالاً به ما احساس امنیت خاطر و به زندگی کیفیت می دهد و اینها ، چیزهایی هستند که ما احتیاج داریم .
اگر به واقع فکر می کنیم که خواهان اتومبیل خوب هستیم ، سری به قبرستان اتومبیل ها بزنیم و ببینیم که اتومبیلی که سالها قبل خواهان آن بودیم به چه حال و روزی افتاده است . اگر به راستی هدف ما این است باید قدری بیشتر فکر کنیم . کار پردرآمد هم ممکن است از دست برود .
اگر آنچه به واقع می خواهیم احساس غرور کردن و رسیدن به امنیت خاطر است ، واقع بینانه نیست که همه تلاش خود را معطوف به این دو خواسته یعنی اتومبیل و شغل بکنیم . ممکن است به ده طریق دیگر هم بتوانیم به خواسته هایمان برسیم و تنها یکی از این ده طریق مؤثر واقع شود . مسلماً اگر ده روش برای رسیدن به خواسته ی ما وجود داشته باشد ، شانس رسیدن به آن افزایش می یابد .
حالا دوباره سؤالات زیر را از خود بپرسیم و جوابهایمان را بنویسیم . اگر این کار را تکرار کنیم سرانجام به خواسته ای که در زندگی داریم ، می رسیم .
1 ـ چه می خواهیم ؟
2 ـ برای رسیدن به آن چه باید بکنیم ؟
3 ـ اگر به خواسته هایمان برسیم ، چه احساسی پیدا می کنیم ؟
4 ـ بنابراین خواسته حقیقی این است که ... ( آنچه در جواب سئوال شماره 3 توضیح دادیم ) .
5 ـ بنابراین برای تحقق خواسته هایمان چه باید بکنیم ؟
با خود صمیمی و صادق باشیم و از همه مهمتر مشخص و موجز صحبت کنیم .
در نهایت باید دست به کارشویم . هدفمان را شناخته ایم و با عزم و جزم متعهد شویم که در راستای تحقق خواسته خود کاری صورت دهیم .
فراموش نکنیم که در دنیای رقابت آمیز زندگی می کنیم ، کسانی هستند که می توانند آنچه را که می تواند حق ما باشد به خود اختصاص دهند ، می توانند اموال ، جایگاه ، حق فکر کردن و احساس کردن ما را بگیرند . چرا کاری می کنیم که دیگران به راحتی بیشتری به این خواسته خود برسند ؟ وقتی مصمم می شویم و بدانیم که چه خواسته ای داریم ، می توانیم شجاعانه بگوییم « زمان من است ، نوبت من است ، این از آن من است ، من خواهان آن هستم ، اینجا و همین حال » ما به تجربه می دانیم که چیزی ناراحت کننده تر از این نیست که کسی در مسابقه ای شرکت کرده باشد و بعد در میانه راه متوقف شود و با این حالی مدعی پیروزی باشد . ما نباید یکی از اشخاص باشیم . ممکن است مجبور باشیم بر هراس ، احساس گناه ، احساس خجالت خود غلبه کنیم . ما شایسته چیزی بیشتر از اینها هستیم . می توانیم بیش از این از زندگی بهره ببریم . باید بگوییم چه خواسته داریم ، بگوییم که شایسته رسیدن به این خواسته هستیم . اگر ما نگوییم ، کس دیگری این کار را به جای ما نخواهد کرد . کسی نمی تواند به جای ما قدم به میدان زندگی ما بگذارد . اگر ما این کار را نکنیم ، این کار انجام نمی شود . و بالاخره مدیر زندگی خود باشیم . همین حالا مصمم شویم که خواسته هایمان بر حق هستند و می توانیم به آنها جامه عمل بپوشانیم .
بر گرفته از مجله راه موفقیت شماره 13 /س
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما بلافاصله منتشر خواهد شد. این بلاگ خبری، امکانات اندکی دارد و براساس اعتماد و خودکنترلی اداره میشود. لطفا از موضوع خارج نشوید و خویشتندار باشید.