۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

جنبش راه سبز - روانشناسی گروهی از ایرانیان مقیم خارج

رسانه شمائید

اشکبوس طالبی

مانگوييم بد و میل به نا حق نکنیم

جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

--حافظ

سخنی کوتاه در مورد سازمان ملی ایرانی-آامریکایی(NIAC)

نمی دانم نام این نوشته را چه بگذارم ! درد دل؟ انتقاد ؟ نامه سرگشاده؟ و یا روانشناسی گروهی ایرانیان؟

مقدمه

سالهای سال است که در آمریکا زندگی می کنم. خود ناخواسته و به اجبار کوچ کرده. ضربه دیده و هویت گم کرده! خیلی زود متوجه شدم که من در این وادی تنها نیستم. ده ها هزار و شاید میلیون ها انسان دیگر همچون من به ناچار جلای وطن کرده و از آب و خاک و وابستگی های قومی و خانوادگی بریده و سرانجام به این سوی اقیانوس ها رسیده اند . به کدامین گناه ؟ که این رشته سر دراز دارد.

شاید مهاجرین اولیه بعد از انقلاب اسلامی که به نوعی از ابواب جمعی رژیم سرنگون شده پهلوی بودند ، کمتر از گروههای بعدی مهاجر، این دست و آن دست شدند و این گذار گسیختن و پیوستن دوباره را با هزینه های روحی ناچیز تری سامان دادند. اما موج مهاجرت های دوم و سوم هم از نظر اجتماعی و هم از نظر بافت فرهنگی و طبقاتی بهیچ عنوان با مهاجرین سلطنت طلب سنخیتی که نداشتند هیچ ، بلکه بنوعى خود از آنها ضربه دیده و خشمگین و واخورده بودند و با هیچ چسب و سریشمی هم نمیتوانستند خودشان را به آنها بچسبانند. توده عظیمی از روشنفکران، معلمان، استادان دانشگاه، ،هنرمندان ، دانشجویان المپیادی، خوانندگان ، صاحبان مشاغل تکنیکی، مهندسین ، پزشکان، حقوقدانان، نویسندگان ، روزنامه نگاران، نقاشان، زندانیان سیاسی سابق و جدید، اعضا و هواداران جنبش های چپ و چریکی، پناهندگان سیاسی سکولار، فعالان جنبش های زنان، اقوام وملیت های زخمی شده و خونین و اقلیت های مذهبی که همگی بنوعى از خفقان حکومت به تنگ آمده بودند و دستگاهای عریض و طویل ارگانهای دیکتاتوری آنها را به حاشیه یا حتی خارج از جامعه پرتاب کرده بود.

این گروه عظیم نسبتاً میانسال و نسبتاً باهوش و دانشگاه دیده، که هرکدام داستان زندگیشان میتواند موضوع فیلمها و داستانهای تکاندهنده ای باشد، دل و جان به آتش نهاده و خود را از کوه ها، رودها ، بیراهه ها و شهرهای ناشناخته به اروپا و امریکا رساندند. این جریان کنده شدن به اجبار و ریشه زدن به اکراه چندان هم ساده و بدون هزینه های روحی ، جسمی، اقتصادی و خانوادگی نبود. داستانهای زیادی از جنونهای آنی ، طلاق، زندان، انحراف ،پرخاشگری بیمارگونه و حتی خودکشی و دیگرکشی از این گروه ثبت شده است. سالها طول کشید تا آبها از آسیابها بیفتد و پرخاشگری ها و مشکلات عاطفی درونی ته نشین شوند و واقعیت های زندگی جدید چشم بگشایند . سالها طول کشید تا این گروه میلیونی از هم گسیخته و ناامید و افسرده و شکست خورده و خسران دیده ، بر آسیب های روانی خود چیره شوند و از حس بد گمانی و توهم توطئه فرا روند، تا با وضعیت به غایت پیچیده و نامتجانس جامعه جدید و فرهنگ جدید هم رنگ و سازگارشوند و سالهای دیگر گذشت تا آرام آرام و با احتیاط و سوء ظن کمتر گروه گروه به هم پیوستند و در محلات و شهرها و حتی ایالات ها با ایجاد کانونهای فرهنگی، کلاسهای فارسی ، برنامه های چهارشنبه سوری و عید نوروز و انتشار مجله ها و نشریات فارسی زبان، گسترش موسیقی سنتی در تلاش باز سازی و تثبیت هویتIdentity از دست رفته بودند. در فاصله سالهای ۵۷ تا ۶۲ که عمده ترين

یا رانده شده مغلوب تشکيل می دادند که عمدتا از مهاجران ایرانی در امریکا را طیف سلطنت طلب فراری گروههای مرفه و بورکرات و تجاری و صنعتی وابسته و ارتشیان طبقه متوسط به بالا بودند. آنها خیلی ساده تر خودشان را سازمان دادند و زیر پرچم درفش کاویانی و شیر و خورشید سرخ انسجام یافتند. آنها کالیفرنیا را مرکز زندگی جدید انتخاب کردند تا شهر لوس آنجلس را به تهران جلس تبدیل کرده و بنوعى سیستم شاهنشاهی- تهرانی را با کمی دست کاری و زرق و برق دموکراسی خواهی باز سازی نمودند و به علت داشتن تجربه و امکانات وسیعتر و بهره برداری از ایستگاه های رادیویی و برنامه های تلویزیونی خود را به سخنگوی کل جامعه ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی ارتقاء دادند. مهاجرت سازمانی و تشکیلاتی مجاهدین خلق به عراق و تخاصم مسلحانه آنها با رژیم جمهوری اسلامی و تبلیغات گسترده و سازمان یافته آنها در اروپا و امریکا توانست بخش وسیعی از سیاستمداران اروپایی و آمریکایی را به هواداری خود ترغیب کند و عملأ به تنها صدای رادیکال مخالف جمهوری اسلامی در خارج تبدیل شدند. نمایندگان مجاهدین در دهه ۸۰ و ۹۰ با گسترش تظاهرات افشاگرانه، خودسوزی، افشای شکنجه ها و اعدامهای تکان دهنده در زندانهای ایران توانستند در میان لایه های میانی اجتماع ایرانیان، آمریکائیان و اروپائیان نفوذ قابل توجهی دست و پا کنند و خود را به عنوان تنها نماینده (اپوزيسیون آلترناتیو) جمهوری اسلامی در خارج جا بزنند. حمایت بخش های وسیعی از قانون گذاران و سیاستمداران مجالس اروپایی و کنگره امریکا از مجاهدین باعث شد که رهبری آنها دچار توهم شده تا در پناه ارتش صدامی به ایران حمله کنند که نتیجه این خودکشی سیاسی را در عملیات فروغ جاویدان دیدیم.

تضاد غرب با حکومت ایران و سیاست محاصره و منزوی کردن ایران فرصتی طلايی برای مجاهدین و سلطنت طلب ها فراهم آورد تا بتوانند بخش هایی از دستگاه قانونی و اجرائی امریکا را قانع کنند تا از سیاست محاصره وانزوای ایران از تحریم اقتصادی هم فرا تر رفته و عملأ امریکا را به نفی جمهوری اسلامی و تغيیر رژیم در ایران بکشانند. تلاشهای بیل کلینتون برای دوخت و دوز کردن رابطه پاره پاره شده ایران و امریکا، و معذرت خواهی مدلین آلبرایت وزیر امور خارجه کلینتون از ایران به خاطر کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ مرهمی بود بر زخم کهنه و مقدمه ای بود بر درمان بی اعتمادی عمیق بین دو کشور که متاسفانه نا تمام ماند. قدرت گیری نئوکان ها در امریکا فرصت طلائی و ممتازی بود برای سرنگونی طلبان جمهوری اسلامی. این بار مجاهدین و سلطنت طلب ها ساز و نقاره زدند و به جشن و پایکوبی پرداختند و نقل و نبات پخش کردند که ای ملت مها جر، چه نشسته اید، چمدانها را سفت و سخت ببندید که وعده دیدارمان در تهران است و پرواز های آزادی در راه . .

تلویزیونهای لوس انجلس بر شیپورها دمیدند که جمهوری اسلامی رفتنی است و آخوندها دارند به دنبال سوراخ موش میگردند. و چه خوب که امریکا با ماست و ما هیچ ابایی نداریم که برای رفتن جمهوری اسلامی، صدام که هیچ ،دست جورج بوش و اولمرت و نتنیاهو را هم بفشاریم!

این ها بخشی از واقعیات های دردناک و اسف بار خشم فروخفته و تحقیر شده ما ایرانیان است تا بهر قیمت که شده برای افسردگی جمعی و خصومت و پرخاشگری فردی خود ، دلیل تراشی کرده و بر آن مرهمی انقلابی تجویز کنیم. من قدرت عظيم ویرانگری این خشونت و عصيان را به روشنی میبینم و آن را بعنوان یک واقعیت تکان دهنده، اما کور ارزیابی میکنم.

کارنامه روانشناسی اجتماعی ما ایرانیان مهاجر فقط بهمین خلاصه نمیشود. آن توده عظیم مهاجر میانسال تحصیلکرده و حساس سیاسی که در امواج سوم و چهارم مهاجرت وارد امریکا و اروپا شدند از بیخ و بن از قماش دیگری بودند و از بخش های مختلف قومی-شهری و جغرافیای ایران. خیلی زود از شعار ها و برنامه های سلطنت طلبی و مجاهدین و بوشی ها سر خورده شدند و به دنبال چاره ای دیگر بودند. آن دسته عظیم از ایرانیان که خود هم از سلطنت طلب ها زخم خورده ، هم از مجاهدین سرخورده وهم از نئوکان ها دل چرکین بودند، آرام آرام بخود آمدند که ما آن نیستیم که مجاهدین میگویند و وآن نیستیم که سلطنت طلب ها ترسيم میکنند و آن نیستیم که جمهوری اسلامی تصویر میکند. ما را نه اشتهای دوباره به سلطنت رسیدن است و نه آرزوی جامعه بی طبقه توحیدی مجاهدین و نه توان و تحمل دیکتاتوری دینی و خرافه پرستی جمهوری اسلامی. باید راهی جست، سخنی دیگر گفت، طوری دیگر سرود وبر هويت اجتماعی کهنه هویتی نو ساخت.

تاریخچه نایاک

اوایل سال ۲۰۰۰ میلادی گروه اندکی جوان زیر ۳۰ ساله در مریلند گرد هم آمدند.اينها جوانانی بودند دانشگاه دیده درغرب، ریشه در ایران زده و شاخ و برگ دراینجا روئیده-- هم آنجایی و هم اینجایی-- آشنا و مسلط به هردو زبان، آشنا به فرهنگ جامعه میزبان و آشنا به زیر و بم کار سیاسی-مدنی در جوامع غرب. این گروه انگشت شمار بر آن شدند که " میشود طوری دیگر زیست، به گونه ای دیگر عشق ورزيد، به شيوه ای دیگر انديشيد و طور دیگری هویت ساخت. همگی به این باور داشتند که دانستن، قدرت می آفریند و قدرت تغیير می آورد و چنین ساده و روشن پایه های یک تفکر دو فرهنگی ایرانی-آمریکایی، نطفه بست. دو سالی طول کشید تا این پچ پچ ها به يک فعالیت جمعی تبديل شد. چنین بود که سازمانی تولد يافت که بعدها به نایاک(NIAC) معروف شد: سازمان ملی ایرانی-آمریکايی.

اصلی ترین هدف این سازمان دروحله اول، آشنا کردن ایرانیان مقیم امریکا به حقوق شهروندی خودشان بود در محدوده محل زندگیشان. و سپس، امکان اثر گذاری آنها بعنوان شهروند رای دهنده بر نمایندگان و منتخبین محلی و ایالتی، چه جمهوری خواه ، چه دموکرات و چه بیطرف. این سازمان با بر پایی کارگاه های آموزشی در ایالات مختلف امریکا به ایرانیان علاقمند آموزش می دهد که چگونه میشود رو- در- رو با نمایندگان خودشان صحبت کنند و مسایل و مشکلاتشان را با آنها در ميان بگذارند. و از این طریق، با دادن رای در انتخابات نمایندگان خود ایفای نقش کنند.

اين سازمان به هموطنان خود آموزش میدهد که " ديگردور گود نشستن کافي است، سر به زیر انداختن ودر حاشيه زيستن کافي است، غرولند کردن و دیگران را ملامت کردن کافی است. باید رفت و زندگی جدید شهروندی در امریکا را تجربه کرد. دموکرات بودن آموزش میخواهد. هیچکس از مادر دموکرات یا جمهوری خواه زاده نمیشود."

من خود در یکی از اولین workshop های نایاک در دانشگاه تاوسن در مریلند شرکت کردم. با بدگمانی و پیشداوری، ولی خیلی زود متوجه شدم که این جوانها خیلی بیشتر از من میدانند که چگونه باید کار سیاسی کرد. وقتی اولین بار در محل کار سناتور دموکرات ایالات مریلند حاضر شدم تا مسائل خودم را مطرح کنم آشکارا عصبی و نا مطمئن بودم ولی اکنون فاصله من با هر کدام از نمایندگان سنا وHouse فقط یک تلفن و یا یک ایمیل است. این ها را من از نایاک یاد گرفته ام .

بگذریم نایاک موفق شد. بعنوان سخنگوی بخشی از ایرانیان در آمریکا به آمريکاييان بگوید که "ما هم ایرانی هستیم ولی از قماشی دیگر. حرفهای شما را میفهمیم و در ساختن این جامعه پا به پای شما کار میکنیم. در بیمارستان ها، مدارس ، کارگاه ها، دانشگاه ها و در همه جا حضور داریم، چون شما مالیات میدهیم و ما هم همچون شما در صفوف انتخابات می ایستیم و میتوانیم با حضور خود ترازوی انتخابات را کمی این بر و آن بر کنیم. صدای مارا بشنوید. ما را باور کنید. صدای ما از نوع دیگر است."

بچه های نایاک می دانستند که بر خلاف رود شنا میکنند. سال هاست که سلطنت طلب ها و مجاهدین خود را یگانه سخنگوی ایرانیان جا زده اند و کسی در کنگره یا روزنامه ها گوشش به آنها بدهکار نیست! صدای نارسای نایاک در میان همهمه فریاد "ایران رجوی/رجوی ایران" و رادیو تلویزیون های لوس انجلسی گم و گورمی شد و گاه به تمسخر و گاه با خشم و چشم پوشی بدرقه میگردید.

اما واقعیت ها چیز دیگر بودند، سخت و سمج، و جامعه امریکا آماده شنیدن و تجربه کردن و دانستن بیشتر. آرام آرام تعدادی از فعالین سیاسی آمریکایی، روزنامه نگاران، نویسندگان، و فعالان حقوق بشری و حتی تعدادی از نمایندگان دموکرات و جمهوریخواه بخود آمدند که ای دل غافل ما را باش که به بیراهه میرفتیم و قبول کردند که به این جوان ها گوش کنند. این بود که نایاک جوانه زد و شاخ و برگ آراست. صدا ها رسا ترشدند و عضویت ها از انتظارات گذشتند و گروه های مختلفی از ایرانیان و آمریکاییان به آن پیوستند. کار مداوم و آرام و آگاهانه برای نایاک اعتماد و احترام آفرید تا جایی که اکنون دو نماینده سابق کنگره یکی دمومکرات و یکی جمهوری خواه و دو دیپلمات طراز اول سابق آمریکایی یکیLimbert و دیگریPickering جزو هیات مشاور نایاک هستند و ده ها حقوقدان و پزشک ونویسنده خوشنام ایرانی نيز به نایاک مشاوره میدهند.

در ۷ سال گذشته از سال ۲۰۰2 تا 2009 نایاک موفق شده برنامه های زیر را به اجرا در آورد:

۱. تشکیل ۵ کنفرانس سیاسی در کنگره امریکا در مورد روابط امریکا و ایران و آشنا کردن نمایندگان با وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران و دفاع از راه حل دیپلماتیک برای حل مسأله انرژی اتمی

۲. بر پایی ۲۰ workshop در ایالت های مختلف امریکا برای ایرانیان و آموزش آنها در استفاده قانونی و مدنی از حقوق شهروندی خود و تاثیر گذاری بر جریانات زندگی روزانه شهروندی در امریکا

۳. حدود ۲۰ جلسه briefing کارشناسی درDC و آگاهی دادن به اعضای کنگره و کارمندان بلند پایه نمایندگان سنا و House در رابطه با ایران

۴. کمپین وسیع در انتخابات امریکا که نایاک موفق شد ده ها هزار ایرانی را که در امریکا زندگی میکنند به پای صندوق انتخابات بکشد تا بتوانند با دادن رای خود از نمایندگان دلخواه ایالات خود پشتیبانی کنند

۵. سازمان دادن به کمپین وسیع بر علیه National Geographic Society که نام خلیج فارس را به خلیج عربی تغیير داد. کوشش این کمپین موفقیت آمیز موجب شد که این نشریه معتبر جهانی خود را در شماره ۸ این نشریه اصلاح کرده و از آن پس همیشه از نام خلیج فارس استفاده کند.

۶. ایجاد رابطه نزدیک و همکاری با سازمان New America Foundation و Amnesty International در رابطه با دفاع ازحقوق بشر وگسترش دموکراسی در ایران.

۷. فعالیت موفقیت آمیز نایاک برعلیہ لایحه جنگ با ایران که از طرف لابی پر نفوذ اسرائیلی -- ای پک --به مجلس نمایندگان رفته بود که این لایحه تصویب نشد و این اولین پیروزی نایاک بر علیه "ای پک" در کنگره امریکا بود.

۸. کمپین اعتراضی بر علیه Jane Harman نماینده ایالت کالیفرنیا که در مجلس پیشنهاد جدائی اقوام و مليت های ایرانی را داده بود که بلافاصله نماينده مذکور بر اثر اعتراض وسیعی ازطرف ایرانیان حرف خود را پس گرفت و ِِاظهار پشیمانی نمود

۹. کمپین اعتراضی به آقای McCain کاندیدای حزب جمهوری خواه برای ریاست جمهوری که در یک جلسه به شوخی گفته بود :"بمب بمب بمب ایران" که منجر به معذرت خواهی وی شد.

۱۰. کمپین اعتراضی و موفقیت آمیز بر علیه هیلاری کلینتون که در موقع انتخابات گفته بود ایران را نابود میکنیم-- که منجر به اصلاح حرف خود شد.

۱۱. مبارزه و اعتراض به تبعیض شغلی و استخدامی در" مانستردات کام" که منجر به رفع تبعیض استخدامی از ایرانیان آمریکایی شد.

۱۲. کمپین اعتراضی بهDon Imus گوینده تلویزیونی MSNBC که در یکی از برنامه های خود در سال ۲۰۰۴ گفته بود "خوشحالم که هواپیمای ایرانی سقوط کرده و ۴۳ نفر کشته شده اند" بر اثر نامه ها و ایمیل ها و تلفن های اعتراضی نایاک، اين بنگاه تلویزیونی از ایرانیان پوزش خواست .

۱۳. نایاک همچنین موفق شد با نویسنده و کارگردان فیلم"Crossing Over" مذاکره و مجادله کند که در فیلمنامه اش ایرانیان را به عنوان "Honor Killing" معرفی کرده بود. نایاک بالاخره توانست آنها را قانع کند که این برچسب هیچ واقعیت ندارد و لذا منجر به تغیير فیلمنامه و اصل فیلم شد که میتوانست مثل فیلم "بدون دخترم هرگز" تصویر خشن و غیر واقعی از ایرانیان نشان دهد.

۱۴. یکی دیگر از موفقیت های نایاک در دفاع از هویت ایرانی، کمپین جدید این سازمان بر علیه Ralph Lawer و Mike Smith از گویندگان Fox Sport که حامد حدادی اولین بازیکن بسکتبال تیم ممفيس درايالت تنسی را مسخره کرده بودند و گفته بودند مگر ایرانی ها هم میتوانند بسکتبال هم بازی کنند؟ در طول ۲ شب حدوده ۲۰۰۰ ایرانی با سازماندهی نایاک با تلفن و ایمیل اعتراض خودشان را بیان کردند که در نتیجه این دو گوینده در همان رادیو از مردم ایران و آقای حدادی معذرت خواهی کردند.

۱۵. یکی از جالب ترین فعالیت های نایاک که در حال اقدام است کمپین جهانی در مورد ندا آقا سلطان است که از طرف روزنامه TIME به عنوان زن سال شناخته شده و عکس ایشان در جلد مجله چاپ شود. ما همه را به این کمپین انسانی دعوت میکنیم شاید ندا آقا سلطان بعد از مرحوم مصدق یک ایرانی دیگری باشد که در سطح جهانی از او قدردانی گردد.

۱۶. یکی از موفقیت های دیگر نایاک در تابستان امسال بود که با رای زنی فراوان توانست دستگاه اجرایی امریکا و سیاست خارجی امریکا را قانع کند تا در مورد کودتای انتخاباتی و جنبش مردمی سبز موضع بگیرد و از جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران حمایت کند تا حدی که اوباما در رابطه با پذیرش جایزه صلح نوبل بطور غیر مستقیم جنبش سبز و ندا آقا سلطان را مستحق این جایزه جهانی قلمداد کرد.


واکنش ها به موفقیت های نایاک

این فعالیت ها و حضور موثر نایاک در صحنه سیاسی امریکا واکنش های طبیعی فراوانی را باعث شد که همگی از نظر روانی توجیه پذیرند. سلطنت طلبان بیش از دیگران واکنش نشان دادند البته با شانتاژ سیاسی، کمپین ترساندن ایرانیان از نایاک که نایاک حقوق بگیر جمهوری اسلامی است و برای جمهوری اسلامی لابی ميکند . پیچ هر تلویزیون ایرانی لس آنجلس را که باز کنی توهین و تهمت و ناسزا گویی است که بر سر نایاک میبارد و دلیلشان این است که نایاک دیگر کیست... ماییم یگانه پهلوان میدان-- شماها یا با مائید یا مخالف ما--- چون با ما نیستید پس با جمهوری اسلامی هستید. رنگ ها دو نوعند یا سفید یا سیاه و هیچ رنگ دگر در میانه نیست. ناسزا گفتند و تهمت زدند، پرونده سازی کردند و صدای "های دزد-های دزد" سر دادند.

این رفتارها و پرخاشگریها از طرف هموطنان سلطنت طلب طبیعی به نظر میرسد چون تهمت زدن و ترور شخصیت نشانه شکست است و ازمنطق و حقیقت گویی و پروژه دموکراسی خارج است. درست حالت آن آدم دهاتی را دارد که هنگام شب تنها در جنگل راه میرود و آواز می خواند و ناخود آگاه میخواهد چنین وانمود کند که چقدر نترس و دلیر است که به تنهایی در جنگل راه میرود و آواز هم میخواند ولی تو و من به درستی میدانیم که این آواز خواندن سرپوشی بر تنهایی و ترس و دلهره است.

اما مجاهدین چرا؟ آنها که خود را انقلابی و یگانه آلترناتیوابدی جمهوری اسلامی جا میزنند و قاعدتاً بر اساس مدعیاتشان باید از بهم پیوستگی و سازمان یافتگی ایرانیان مهاجر خوشحال باشند و بزعم خودشان نباید از چند صدایی آزرده شوند! برایم تعجب آور بود که چگونه این گروه "خوشنام متحد صدام!" شمشیر از رو بسته اند و انگار که کفر و معصیتی بوقوع پیوسته چرا که این گروه تازه وارد زیر پرچم "خلق قهرمان" سینه نمی زنند و شوربختانه به شیوه ای دیگر می اندیشند وآنها نیز دست و پا زدند که از سلطنت طلب ها عقب نیفتند و گوی سبقت ببرند. نا سزا گویی و تهمت را بجایی رساندند که ای دل غافل بیاید و بدانید که نایاک غیر قانونی است چون برای جمهوری اسلامی لابی میکند. تازگیها آقایی از آریزونا با نام مستعار "داعی" که خود را نویسنده و خبرنگار میداند به دستگاه امنیتی امریکا چشمک میزند که ای کجایید خفته در هتل ها! نایاک غیر قانونیست و برای جمهوری اسلامی لابی میکند. بگیرید آنها را ببندید و شلاق و حد بزنید که پا از گلیم بیرون نهاده اند . معنی خودمانی این حرف این است که ای امنیتی های امریکا چرا کاری نمیکنید؟ و ای ایرانیهای هموطن ببینید که این نایاکیها برای جمهوری اسلامی کار میکنند و ما با جمهوری اسلامی میجنگیم. آنهارا را لو بدهید و بهFBI بسپارید. اما خود جناب ایشان شاید یادشان رفته باشد که در یکی از ایمیل هایش به Timmerman جمهوریخواه نئوکان نوشته بود " برای پایین کشیدن اوباما و کلینتون باید نایاک را پایین کشید و شخص تریتا پارسی را. ".

آخر کجای این حرف قانونی است و انقلابی وایرانی؟ که تو در کشوری زندگی میکنی و میخواهی رییس جمهور منتخب و(یگانه سیاهپوست) آن را پایین بکشی تا بر زخم خود مرهم بگذاری. این دوستان مرا بیاد آن کولی نگون بخت می اندازد که به خاطر انتقام از همسایه بچه اش را میکشد! همین آقای داعی در یکی از مصاحبه هایش میگوید: " که این آقای تریتا پارسی رئیس نایاک با یک جمهوریخواه فاسد به نام "نی" در اوهایو کار میکرده است. نی در زندان است و میبایست تریتا هم در زندان باشد". اینکه منطق خبرنگاری و نویسندگی نیست. فلسفه هم نیست، حتی سفسطه هم حدی دارد. این همان تعمیم دادن سگ بیچاره پاولف است که شرطی شده بود تا به محرکهای متفاوت فقط یک پاسخ دهد-- ترشح بزاق دهان. سگ بیچاره شرطی شده بود که وقتی ظرف غذا را میدید بزاق ترشح کند، وقتی خود پاولوف را هم میدید بزاق ترشح کند. این پدیده ساده رفتاری را در روانشناسی امروز بعنوان تعمیم محرک یا Generalizationمیشناسند که مغز هیچ دخالتی در فرایند این رفتار ندارد و فقط همبستگی محرک و پاسخ سبب این یادگیری ساده میشود.

پس تریتا فاسد است.<--- تریتا با نی کارکرده ---> "نی" فاسد است خوب دقت کنید:‎

یادم آمد در جوانی چنان که (افتد و دانی) در دانشگاه اصفهان وقتی ساواک به خانه ام حمله کرد چند تا کتاب از حزب توده و چند تا جزوه از شریعتی بدست آورد. بعد ها در دادگاه نظامی ادعا شد که من مارکسیست اسلامی هستم و لذا باید اعدام شوم!

نمیدانم این دوستان مخالف نمیدانند که دموکراسی ایجاب میکند که اختلاف باشد و حل اختلاف هم درگرو مکالمه ، بحث و جدل و شنیدن نقطه نظرات طرف مقابل می باشد؟ مگرنه حکیمی گفت: " دلایل قوی باید و معنوی ... نه رگهای گردن به حجت قوی."

شایعه پراکنی، دروغ پردازی، ترور شخصیت و ترساندن اگر نتیجه ای داشت مک کارتیسم باید تا حالا امریکا را قبضه کرده باشد و اگر میشد با ترساندن و شانتاز سیاسی دیگران را خاموش کرد جمهوری اسلامی هم به چنین وضعی در نمی افتاد.


نتیجه و نقطه پایانی

دوستان، دیگر بس است نعل وارونه زدن و خر گوش را رنگ کردن و به نام بزغاله فروختن-- بگذار تا روزنامهWashingtonTimes که بقول Joe Klein نویسنده پرتوان TIME که این روزنامه دست راستی راNeo Religious Cult نام گذاری کرده، برایتان به به و چه چه بسرایند و گاه و بیگاه از شما کُد بیاورند که اینگونه مبارزه کردن ها و تاکتیک ها نخواهند توانست نایاک و هواداران آنها را خاموش کرده و فراری دهند. صادقانه میگویم بهتر است بخود آیید و یکبار هم که شده از خود بپرسید راستی ما ها در این ۳۰ساله مهاجرت چه کرده ایم؟ و کجا ایستاده ایم؟ کارنامه ۳۰ ساله ما چیست؟ در کجاها موفق بوده ایم، چه گلی بر سر ایرانیان کاشته ایم ؟ اگر من ایرانی که چند تایی هم شلاق خورده ام و چند صباحی هم را در انفرادی شاه و شیخ بوده ام و شغل و زندگیم را هم در کشورم از دست داده ام و چند تائی هم اعدامی نثار این آب و خاک کرده ام آیا حق این را ندارم که از شما های مبارز بپرسم که شما در دل این امریکا و اروپای دموکرات چه کرده اید . دست آورد ۳۰ سال مبارزه شما چیست؟ کدامین پناهنده را ماوا داده اید؟ کدامین زندانی سیاسی را به آغوش گرفته اید؟ با کدامین مادر داغدیده گریسته اید؟ شما هایی که خود را انقلابی، آلترناتیو، مترقی، دمکرات، آزادیخواه و ملی و طرفدار رفراندوم جا میزنید چگونه است که تحمل یک رییس جمهور سیاه پوست را ندارید که میخواهد راه دیگری را برود که نئوکانهای همکار شما نمی پسند ند وشما میخواهید اورا به هر شکل که شده پایین بکشید. ای شما هایی که مخالف جنگ و برادر کشی هستید کجای سیاستتان نشان می دهد که به آنچه که میگویید باور دارید؟ لااقل قدری تامل کنید! مثل داریوش همایون که گفت: "من حاضر نیستم همراه نئوکانها و اسرائیلیها بر علیه کشورم بجنگم. اگر حمله ای صورت گیرد من در کنار جمهوری اسلامی از وطن دفاع خواهم کرد". شما باید بدانید که احمدی نژادها خواهند رفت، خامنه ای ها هم همینطور، ولی ایران ماندنی است و خواهد ماند و ما امیدواریم که دوباره بسازیمش. شما ها که نمیتوانید پاسخگوی ۳۰ سال سردرگمی و انفعال خود باشید چگونه انتظار پاسخگویی از رژیم جمهوری اسلامی را دارید و چگونه بخود حق میدهید به دیگرانی که در این مدت کوتاه، بقول خودتان میتوانند روی سیاست گذاری های کلان امریکا با ایران تا ثیر گذاری کنند ناسزا بگویید؟ انتقاد کردن حق و وظیفه شما و ماست. انتقاد کنید اما طلبکاری نکنید. اگر حساب و کتابی در پیش باشد شما ها طلبکار که نیستید هیچ کلّی هم بدهکاری بالا آورده اید. آیا بهتر این نیست که بقول حافظ:

ما نگوییم بد و میل به نا حق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم



جنبش راه سبز - روانشناسی گروهی از ایرانیان مقیم خارج

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما بلافاصله منتشر خواهد شد. این بلاگ خبری، امکانات اندکی دارد و براساس اعتماد و خودکنترلی اداره می‌شود. لطفا از موضوع خارج نشوید و خویشتندار باشید.

نظرسنجی در رابطه با فعالیت این وبلاگ خبری

Twitter Updates

Twitter Updates

    follow me on Twitter

    درخواست همکاری:

    web counter
    سلام بر بازدید کنندگان عزیز،
    شما هم می توانید سهراب را در افزایش کیفیت و کمیت مطالب با ارسال لینک خبر و یا مطالب خودتان که به نوعی در ارتباط با خبر های روز جنبش سبز است، یاری دهید. مطلب شما در اولین فرصت درج خواهد شد. برای این منظور، مطلب یا لینک مورد نظر را به آدرسsohraabirani@gmail.com ارسال دارید.
    با تشکر از حسن همکاری شما،
    سهراب