۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

برسد به دست عالیجناب کودتا

رسانه شمائید جنبش راه سبز - برسد به دست عالیجناب کودتا


بهرام حسین زاده

خب رسیدیم به روزی دیگر از این تلخ و شیرین روزها. روزی که دوباره لبخند تاجزاده از افق خانه اش دمید و برق و اشک شوق را به هزاران چشم نشاند. روزی که میرحسین و کروبی و خاتمی و بسیاری دیگر از اصلاح‌طلبان به دیدار مصطفی رفتند و در تمام عکس‌ها میتوان خنده‌ای را دید از سر شادی و "غرور". این عکس‌ها را نگاه کنید، آنچه که با روشنی درین عکس‌ها و عکس‌های بازگشت دیگر زندانیان موج می‌زند شکوه نگاه و لبخندی‌ست که از سر "آسودگی وجدان" بچشم می‌خورد. به راستی مگر انسان چه می‌خواهد بجز اینکه در محیط زندگانی‌اش مورد نیاز باشد و بتواند با رفع این نیاز محیط‌اش، اعتبار و احترامی به دست آورد و با افزایش این اعتبار و احترام، آدمیان پیرامونش، او را "دوست" بدارند.

بله جناب عالیجناب، ما افرادی داشتیم اصلاح‌طلب و مقبول. اما شما با این کودتا و دستگیری‌ها و زندان و کُند و زنجیرتان چه کردید؟ بجز اینکه از میان این اصلاح‌طلبان، "قهرمان​ها" ساختید؟ و در آنسوی ماجرا، شماها چه بودید؟ عده‌ای "اصولگرا" که گیرم اندکی تندرو هم هستند!!! حالا چه شده‌اید؟ دیگر بهیچوجه همان اصول‌گرایان تندرو نیستید، آدمکشانی هستید شکنجه‌گر و متجاوز. تا دیروز کسانی بودید که جامعه اگر نه از ته دل، ولی لااقل در ظاهر به شما احترامکی می‌گذاشت. ولی رساندید کار را بدانجا که هر کودکی بر سر کوی و برزن بی حرمتی شما را جار می‌زند. نگاه کنید به نوشته​ دختر عرب​سرخی برای تاجزاده، چیزی نمانده که بنویسد: تو قدیسی. اما درین میان از قضا سرکانگبین صفرا فزود و توانستید نهضت نویسندگی همسران و دختران زندانیان را به راه بیاندازید. با همین اصرار شما بود که فخر تمام سادات​تان، زنی شد که دل به دل تاجزاده بسته است.

چرا نمی​خواهید بیاندیشید؟ تا کنون کسی اگر بود که دوستش داشتیم چند نامی بیش نبود: خاتمی... و در فاصله​ای دورتر حجاریان و دو سه نفر دیگر. همین و بس. اما حالا چه می​کنید با این حس بزرگ ملی دوست داشتن​ها؟ میدانید... با نام میرحسین، انگار نام قدیسی بر لب رانده می​شود که میتواند گناهان تمامی فرزندان آدم را بر دوش بکشد؟ یک ناصری دیگر با صلیبش بر دوش.

شما از نویسنده​ و هنرمندی مانند زهرا رهنورد، بانویی ساختید در قامت مام میهن، بانوی ایران​شهر، شهربانوی دل​ها.

وقتی نام کروبی می​آمد بیاد مجلس ششم و استنادش به حکم حکومتی و ماجرای قانون مطبوعات می​افتادم، اما حالا همو شیخ شجاع ماست، بزرگی در قامت حامی شکنجه​شدگان.

صدها نام با زندان​های شما به سنجۀ مردم درآمدند و چه بسیار سرافراز ازین آزمون بیرون آمدند: بهزاد نبوی​ها، رمضان​زاده​ها، فراهانی​ها،...

براستی این جمله بهزاد نبوی که گفت: "من به میرحسین خیانت نمی​کنم" را آیا می​توانید از "سست​عناصران" پیرامونتان، امید شنیدن داشته باشید؟

از نام ندا و سهراب و خشایار و ... نمیگویم که ادامه داستان سیاوش و سهراب است: یکی داستانی پر از آب چشم.

دست بردارید. ابتدایی​ترین چیز برای حس حکومت کردن، داشتنِ اندکی اتوریتۀ معنوی در نزد حکومت شوندگان است. شما که دیگر حتی در میان خانواده​تان هم به چشمی مقبول نگریسته نمی​شوید.

اگر زن و فرزندانِ مردی، اتوریتۀ او را نپذیرند، او نمی​تواند در خانه​اش هم نقش "مرد خانه"!!! را بازی کند، چه برسد به اینکه شما میخواهید علیرغم میل ملتی بر او حکومت کنید.

فراموش نکنید که ما آمده​ایم مسالمت را در برابر خشونت قرار بدهیم و صلح را در برابر جنگ. تسامح را در برابر تعصب و بخشش را در برابر انتقام.

ما میبخشیمتان، دستان خون​آلودتان را به اشک مادران داغدارمان می​شوییم و در اقیانوس محبت​مان غسل تعمیدتان می​دهیم.

بازگردید.

منبع:

http://www.rahesabz.net/story/12005/


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما بلافاصله منتشر خواهد شد. این بلاگ خبری، امکانات اندکی دارد و براساس اعتماد و خودکنترلی اداره می‌شود. لطفا از موضوع خارج نشوید و خویشتندار باشید.

نظرسنجی در رابطه با فعالیت این وبلاگ خبری

Twitter Updates

Twitter Updates

    follow me on Twitter

    درخواست همکاری:

    web counter
    سلام بر بازدید کنندگان عزیز،
    شما هم می توانید سهراب را در افزایش کیفیت و کمیت مطالب با ارسال لینک خبر و یا مطالب خودتان که به نوعی در ارتباط با خبر های روز جنبش سبز است، یاری دهید. مطلب شما در اولین فرصت درج خواهد شد. برای این منظور، مطلب یا لینک مورد نظر را به آدرسsohraabirani@gmail.com ارسال دارید.
    با تشکر از حسن همکاری شما،
    سهراب